دریاچه ی قو | ||
عطش چرا از یاد بردی نینوا را؟ نبوسیدی زمین کربلا را؟ چرا وقتی عطش بارید، باران! رها کردی دل گنجشک ها را؟ [ چهارشنبه 89/9/17 ] [ 3:7 عصر ] [ سید حبیب نظاری ]
[ نظرات () ]
ای عشق
به لب شور دعامان یخ نبندد "خدایا" در صدامان یخ نبندد بتاب ای عشق تا در این شب سرد دل گنجشکهامان یخ نبندد [ پنج شنبه 89/9/11 ] [ 11:50 صبح ] [ سید حبیب نظاری ]
[ نظرات () ]
خون تو می خواهی به خونم برنگردم به آغوش جنونم برنگردم شکستی بال احساس مرا تا به گنجشک درونم برنگردم ....................................این همان خون است خونِ خونِ خون و هیچ ربطی به خونه (خانه) ندارد.آدم می تواند بعضی وقت ها به خون خودش برگردد، اگر بگذارند. [ دوشنبه 89/8/24 ] [ 10:6 صبح ] [ سید حبیب نظاری ]
[ نظرات () ]
درخت درخت مهربان، بی ادعا، ماه تو که داری میان دست ها ماه نگفتی از بهار شاخه هایت بچینم سیب یا گنجشک یا ماه [ یکشنبه 89/8/16 ] [ 8:55 صبح ] [ سید حبیب نظاری ]
[ نظرات () ]
یک فوج گنجشک
به شوق پر زدن... یک فوج گنجشک غریب و بی وطن... یک فوج گنجشک من و تو هر دو گنجشکیم اما تو یک گنجشک و من یک فوج گنجشک
.................................................................................. کلیک رنجه 1: فقط 1000 تومان... این عکس را نگاه کنید.
[ چهارشنبه 89/8/5 ] [ 12:44 عصر ] [ سید حبیب نظاری ]
[ نظرات () ]
نگاه همین شوق دمادم میتواند... و بارانی که نم نم ......................... ......................... ........................ .....................................میتواند... دلم را - بس که گنجشک است - حتا نگاه سادهای هم میتواند... ......................................... لینک1 . تُندک در سفر اخیرش چند عکس گنجشکی از محوطه ی بیرون کلیسای نُتردام پاریس گرفته که می توانید آنها را در وبلاگ تُند و خُند ببینید. لینک 2. دو عکس دیگر از گنجشک های نُتردام را هم می توانید اینجا ببینید. لینک 3. اینجا هم گنجشک های نُتردام حضور دارند. [ چهارشنبه 89/7/28 ] [ 9:11 صبح ] [ سید حبیب نظاری ]
[ نظرات () ]
پَر نه مثل یک دوبیتی از بَرَم کرد نه حتی لحظهای هم باورم کرد پَری از بال یک گنجشک بودم نسیم آورد و باران پرپرم کرد [ پنج شنبه 89/7/22 ] [ 9:43 صبح ] [ سید حبیب نظاری ]
[ نظرات () ]
گندمزار
به گلها ...........خارها ..................گنجشک دادی به گندمزارها گنجشک دادی تشکر میکنم، در قحطی عشق به شعرم بارها گنجشک دادی [ شنبه 89/7/17 ] [ 11:29 صبح ] [ سید حبیب نظاری ]
[ نظرات () ]
پیراهن
اگر زخم تنت پیراهنم بود... پر از رقصیدنت پیراهنم بود... من و تو هر دو یک گنجشک بودیم اگر پیراهنت پیراهنم بود [ چهارشنبه 89/7/7 ] [ 11:39 صبح ] [ سید حبیب نظاری ]
[ نظرات () ]
عاشقی
نمیدانم در اینجا چند گنجشک... گره خورده دلم با چند گنجشک؟ دوبیتی در دوبیتی عاشقی را ادامه میدهم تا چند گنجشک؟ [ سه شنبه 89/6/30 ] [ 9:38 صبح ] [ سید حبیب نظاری ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |