سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دریاچه ی قو
 
قالب وبلاگ

بحرین

 1

بیا ای سایه‌سار امن هر باغ

نمی‌خواهد بماند بی‌ثمر باغ

نمی‌خواهد پس از عمری صبوری

بمیرد زیر باران تبر باغ

 2

بیا ای آخرین فصل زمانه

شکوه سایه‌سارت بی‌بهانه

دلت می‌آید آیا باغ پرپر

بماند بی‌بهاری جاودانه؟

 3

در این دنیای خالی مانده از باغ

فقط وهم و خیالی مانده از باغ

بهار رفته‌ی ما زود برگرد

ببین آیا نهالی مانده از باغ؟

 4

رها، افتاده، پرپر، خسته، گل‌ها

به دنیای تهی دل‌بسته گل‌ها

دوباره باغ، پامال خزان شد

خدایا دسته گل‌ها

 دس‌ت‌ه گ‌ل‌ه‌ا

غنچه

5

تمام لاله‌ها را پشت در پشت

کویر تفته‌ی لب تشنگی کشت

به داد غنچه‌های تازه‌ی باغ

برس ای مرد اقیانوس در مشت!

...............................

لینک 1: حرف‌هایی درباره‌ی آیات در خواهرم آیات

لینک 2: و حرف‌هایی درباره‌ی آیات در آیات القرمزی

لینک 3: رباعی‌های میلاد عرفان‌پور اینجا


[ چهارشنبه 90/3/4 ] [ 3:12 عصر ] [ سید حبیب نظاری ] [ نظرات () ]

سلام

امروز برای اولین بار از طنین آهنگ دریاچه‌ی قو بدم آمد. از گنجشک‌های این دریاچه و نگاه معصومانه‌ی آنها بدم آمد. بدم آمد از کلمات، بدم آمد از عکس‌ها، از دوبیتی‌هایی که بیهوده سروده شده‌اند، وقتی قرار نیست دوبیتی روایتگر مظلومیت انسان باشد، وقتی قرار نیست دوبیتی ترانه‌خوان غم و غربت نسلی باشد که گلوی خود را به کلمات سرخ متبرک کزده، مشتی واژه‌ی بیهوده است. نسلی که رنگ و بوی کربلا و عاشورا می دهد و با کلمات تا آن‌سوی مرز شهادت می‌رود. با کلماتی که آفریده شده‌اند تا روایتگر سرخ‌ترین اتفاقات زمانه باشند اما در دست چون منی... بدم آمد از خودم، از خودِ شاعرم وقتی قرار است سکوت، شیواترین ترانه‌ی من باشد، سکوت در برابر...

روز گذشته دریاچه‌ی قو را به روز کردم، مثل همیشه با عکس و دوبیتی و تعدادی لینک گنجشکی، تا همان بازی همشه‌گی خودم را ادامه داده باشم؛ اما در بین کامنت‌های مخاطبان عزیز، کامنتی تکانم داد با این آغاز:

« سید قرار بود گنجشک بفرستی، کلاغ هم نیومد الان که این پست رو خوندم خیلی یک جوری شدم مخصوصاً با دیدن لینک‌های تصویری شما که ترانه‌ی یغما رو هم از قلم ننداختی پس چرا...؟»

به رنگ آسمان عزیز! من هم از خواندن کامنت تو خیلی یک جوری شدم. تو راست گفتی و من حرف راست را با دل و جانم می‌پذیرم. برای آیات شعری گفته‌ام ولی نمی‌خواستم... ولی حالا دیگر هیچ کدام از اصولی که برای این خانه گذاشته بودم برایم اهمیت ندارند. چه فرقی می‌کند قالب شعرهای این وبلاگ فقط دوبیتی باشد یا نباشد؟ چه فرقی می‌کند دوبیتی‌های اینجا فقط گنجشکی باشند یا نباشند؟ چه فرقی می‌کند عکس‌ها... لینک‌ها.. امروز وقتی فیلم شعرخوانی آیات را دیدم... شرم کردم از خودم ، از وبلاگم و از...

ناگهان دیدم چه دور افتاده‌ام از همرهانم

با عرض معذرت از همه‌ی دوستانی که گنجشک‌هایم را دوست دارند و گاهی به شوق خواندن این دوبیتی‌ها به دریاچه‌ی خشکیده‌ی قو سفر می‌کنند مخصوصاً کسانی که برای این پست _ آب و دانه_ کامنت گذاشته‌اند، با اجازه‌ی شما نمایش پست آب و دانه را غیر فعال می‌کنم و با پست آیات _ همین پستی  که آن را می‌خوانید_ به روز می‌کنم. پست آب و دانه با همه‌ی لینک‌ها و عکس‌ها و کامنت‌هایش محفوظ می‌ماند برای بعد...

آیات القرمزی

1

تمام بودنت، آیات آیات

نگاه روشنت، آیات آیات

تو و درد دلت، بحرین بحرین

تو و زخم تنت، آیات آیات

2

نگاهت، شوق چشم اندازها بود

دو بالت حرمت پروازها بود

چه آیات قشنگی خواندی، انگار

گلویت چشمه‌ی آوازها بود

..........................................................

لینک‌های مرتبط

لینک 1: این یادداشت و نوشته‌های دیگر درباره‌ی آیات در می‌نویسنم به نام خواهرم آیات

لینک 2: آیات القرمزی

لینک 3: شعرهای علی‌محمد مودب برای آیات

لینک 4: شعر مصطفی کارگر برای آیات

لینک 5: اینجا هم از داود صلاحی

لینک 6: و سید محمد مهدی شفیعی

لینک7: بهروز قزلباش هم

لینک8: سودابه امینی

لینک 9: مرثیه‌ای از میم.ب. مهاجر

لینک 10:شعری از رقیه ندیری

لینک 11: شعری از عبدالرضا شهبازی

لینک 12: غزلی از راضیه رجایی

لینک 13: و عزلی از محمد سهرابی

لینک 14: اینجا از رضا اسماعیلی


[ سه شنبه 90/2/20 ] [ 3:52 عصر ] [ سید حبیب نظاری ] [ نظرات () ]


.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 118
بازدید دیروز: 10
کل بازدیدها: 480547