دریاچه ی قو | ||
گنجشک تو باید بوی نیلوفر بگیری مبادا رنگ خاکستر بگیری تو باید آنقدر گنجشک باشی که با هر قطره باران پر بگیری [ دوشنبه 88/10/14 ] [ 10:30 صبح ] [ سید حبیب نظاری ]
[ نظرات () ]
باران رسید و بی خبر بارید باران هزاران چشم تر بارید باران شب دلتنگی من یادتان هست؟ از آن هم بیشتر بارید باران [ چهارشنبه 88/10/2 ] [ 8:7 صبح ] [ سید حبیب نظاری ]
[ نظرات () ]
نینوا
1 چرا از یاد بردی نینوا را؟ نبوسیدی زمین کربلا را؟ چرا وقتی عطش بارید، باران! رها کردی دل گنجشک ها را؟ 2 نه تنها لحظه ی پرواز بارید تمام عمر با اعجاز بارید تو باران نیسی، باران کسی بود که دست از دست داد و باز بارید [ پنج شنبه 88/9/26 ] [ 10:32 صبح ] [ سید حبیب نظاری ]
[ نظرات () ]
زبان قطره ها
1
به من، ای شوق بی پایان، کمک کن!
به این گنجشک سرگردان، کمک کن!
بلد هستی زبان قطره ها را
به من در خواندن باران کمک کن!
2
چه خوب این همصدا را می شناسی
نگاه آشنا را می شناسی
من از تو دل نخواهم کند، باران!
تو که گنجشک ها را می شناسی [ پنج شنبه 88/9/19 ] [ 11:27 صبح ] [ سید حبیب نظاری ]
[ نظرات () ]
دوستت دارم «من از این شهر بیزارم» نگفته است «به دست غم گرفتارم» نگفته است به جز من، هیچ گنجشکی به باران «عزیزم دوستت دارم» نگفته است [ یکشنبه 88/8/17 ] [ 8:48 صبح ] [ سید حبیب نظاری ]
[ نظرات () ]
شب عریانی چرا دادی به باران دامنت را؟ به دریاها دو چشم روشنت را؟ شب عریانی ما سرد سرد است بگیر از بادها پیراهنت را [ چهارشنبه 88/8/13 ] [ 1:29 عصر ] [ سید حبیب نظاری ]
[ نظرات () ]
باران
چراغ روشنی در دست، باران به جمع تشنگان پیوست، باران
من و تو چتر خود را باز کردیم
رسید و چتر ما را بست باران [ سه شنبه 88/8/5 ] [ 2:28 عصر ] [ سید حبیب نظاری ]
[ نظرات () ]
گنجشک ها 2
پر از رقصیدن گنجشک ها باش همیشه بر تن گنجشک ها باش
به مردم اعتمادی نیست، باران
خودت پیراهن گنجشک ها باش [ شنبه 88/7/25 ] [ 8:51 صبح ] [ سید حبیب نظاری ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |