سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دریاچه ی قو
 
قالب وبلاگ

من و تو

مبادا دل

سر رفتن بگیرد

به شب، اندوه ما دامن بگیرد

مبادا دست این مردم دوباره

مرا از تو، تو را از من بگیرد


[ سه شنبه 88/12/11 ] [ 8:42 صبح ] [ سید حبیب نظاری ] [ نظرات () ]
باران


چراغ روشنی در دست، باران
به جمع تشنگان پیوست، باران
من و تو چتر خود را باز کردیم
رسید و چتر ما را بست باران

[ سه شنبه 88/8/5 ] [ 2:28 عصر ] [ سید حبیب نظاری ] [ نظرات () ]

قناری

به قناری زندگی ام محمد حسین


در اعماق صدای تو غمی هست

در آواز تو راز مبهمی هست

قناری باش، اگر گفتند: آدم...

بگو در هر قناری آدمی هست.


[ یکشنبه 88/3/31 ] [ 9:35 صبح ] [ سید حبیب نظاری ] [ نظرات () ]

مرغ دریا

به من یک آسمان آغوش می داد

هزاران موج پولک پوش می داد

دل من مرغ دریا بود، اما

به آواز تو دریا گوش می داد.


[ دوشنبه 88/3/25 ] [ 8:15 صبح ] [ سید حبیب نظاری ] [ نظرات () ]

 

دوتار

1

دوبیتی های گم­نام و من و تو

رباعی ­های خیّام و من و تو

چه ­قدر آن روز با هم شروه خواندیم

دوتار تربت جام و من و تو

2

اگر چه کولی و شب­گرد بودیم

ولی اندازه ی هم مرد بودیم

سرودند از غم نان، شاعرک ­ ها

من و تو شاعران درد بودیم

 

سلام


[ چهارشنبه 88/2/16 ] [ 9:5 صبح ] [ سید حبیب نظاری ] [ نظرات () ]

1
به من گفتی که شاید ساک خود را...
به این زودی نباید ساک خود را...
من و تو همسفر بودیم، بی من
دلت آیا می آید ساک خود را...؟
2
چرا باید بمانم تا تو هستی؟
چگونه می توانم تا تو هستی...؟
دلم پوسید از بس لال ماندم
چه آوازی بخوانم تا تو هستی؟

سلام و خداحافظ


[ دوشنبه 88/1/31 ] [ 2:13 عصر ] [ سید حبیب نظاری ] [ نظرات () ]


.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 146
بازدید دیروز: 33
کل بازدیدها: 489453