دریاچه ی قو | ||
زیاد گریه میکنم. گاهی با بهانه، گاهی بیبهانه. هر چند معتقدم که برای گریه همیشه بهانه هست، در روزگاری که هستیم.گاهی که بهانه کم دارم کافی است فقط به عکس کودکی کنار پدر شهیدش نگاه کنم تا چشمهایم تر شوند. به همین راحتی! این عکس و این عکس همیشه بهانههای خوب من بودهاند. این روزها اما بهانهی جدیدی به مجموعهی بهانههای من افزوده شده است برای این که به حال خودم گریه کنم. شهید احمدی روشن و گنجشکش من و تکراری از «من، من...» مسافر! من و آواری از ماندن مسافر! تو و پرواز با بال شکسته دل گنجشکها روشن مسافر! .................................................. عکس دیگری از شهید و گنجشکش
دوبیتیهای عاشورایی من در وبلاگ از این دست [ یکشنبه 90/10/25 ] [ 10:4 صبح ] [ سید حبیب نظاری ]
[ نظرات () ]
سلام امروز برای اولین بار از طنین آهنگ دریاچهی قو بدم آمد. از گنجشکهای این دریاچه و نگاه معصومانهی آنها بدم آمد. بدم آمد از کلمات، بدم آمد از عکسها، از دوبیتیهایی که بیهوده سروده شدهاند، وقتی قرار نیست دوبیتی روایتگر مظلومیت انسان باشد، وقتی قرار نیست دوبیتی ترانهخوان غم و غربت نسلی باشد که گلوی خود را به کلمات سرخ متبرک کزده، مشتی واژهی بیهوده است. نسلی که رنگ و بوی کربلا و عاشورا می دهد و با کلمات تا آنسوی مرز شهادت میرود. با کلماتی که آفریده شدهاند تا روایتگر سرخترین اتفاقات زمانه باشند اما در دست چون منی... بدم آمد از خودم، از خودِ شاعرم وقتی قرار است سکوت، شیواترین ترانهی من باشد، سکوت در برابر... روز گذشته دریاچهی قو را به روز کردم، مثل همیشه با عکس و دوبیتی و تعدادی لینک گنجشکی، تا همان بازی همشهگی خودم را ادامه داده باشم؛ اما در بین کامنتهای مخاطبان عزیز، کامنتی تکانم داد با این آغاز:
به رنگ آسمان عزیز! من هم از خواندن کامنت تو خیلی یک جوری شدم. تو راست گفتی و من حرف راست را با دل و جانم میپذیرم. برای آیات شعری گفتهام ولی نمیخواستم... ولی حالا دیگر هیچ کدام از اصولی که برای این خانه گذاشته بودم برایم اهمیت ندارند. چه فرقی میکند قالب شعرهای این وبلاگ فقط دوبیتی باشد یا نباشد؟ چه فرقی میکند دوبیتیهای اینجا فقط گنجشکی باشند یا نباشند؟ چه فرقی میکند عکسها... لینکها.. امروز وقتی فیلم شعرخوانی آیات را دیدم... شرم کردم از خودم ، از وبلاگم و از... ناگهان دیدم چه دور افتادهام از همرهانم با عرض معذرت از همهی دوستانی که گنجشکهایم را دوست دارند و گاهی به شوق خواندن این دوبیتیها به دریاچهی خشکیدهی قو سفر میکنند مخصوصاً کسانی که برای این پست _ آب و دانه_ کامنت گذاشتهاند، با اجازهی شما نمایش پست آب و دانه را غیر فعال میکنم و با پست آیات _ همین پستی که آن را میخوانید_ به روز میکنم. پست آب و دانه با همهی لینکها و عکسها و کامنتهایش محفوظ میماند برای بعد... 1 تمام بودنت، آیات آیات نگاه روشنت، آیات آیات تو و درد دلت، بحرین بحرین تو و زخم تنت، آیات آیات 2 نگاهت، شوق چشم اندازها بود دو بالت حرمت پروازها بود چه آیات قشنگی خواندی، انگار گلویت چشمهی آوازها بود .......................................................... لینکهای مرتبط لینک 1: این یادداشت و نوشتههای دیگر دربارهی آیات در مینویسنم به نام خواهرم آیات لینک 2: آیات القرمزی لینک 3: شعرهای علیمحمد مودب برای آیات لینک 4: شعر مصطفی کارگر برای آیات لینک 5: اینجا هم از داود صلاحی لینک 6: و سید محمد مهدی شفیعی لینک7: بهروز قزلباش هم لینک8: سودابه امینی لینک 9: مرثیهای از میم.ب. مهاجر لینک 10:شعری از رقیه ندیری لینک 11: شعری از عبدالرضا شهبازی لینک 12: غزلی از راضیه رجایی لینک 13: و عزلی از محمد سهرابی لینک 14: اینجا از رضا اسماعیلی [ سه شنبه 90/2/20 ] [ 3:52 عصر ] [ سید حبیب نظاری ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |