دریاچه ی قو | ||
دوبیتی، چشمهایم را امان داد به گنجشک درونم آشیان داد در آورد از تنم پیراهنم را به باران زخمهایم را نشان داد .............................................
دوبیتیهای عاشورایی را در وبلاگ از این دست بخوانید
[ شنبه 90/10/10 ] [ 12:11 عصر ] [ سید حبیب نظاری ]
[ نظرات () ]
پَر نه مثل یک دوبیتی از بَرَم کرد نه حتی لحظهای هم باورم کرد پَری از بال یک گنجشک بودم نسیم آورد و باران پرپرم کرد [ پنج شنبه 89/7/22 ] [ 9:43 صبح ] [ سید حبیب نظاری ]
[ نظرات () ]
عاشقی
نمیدانم در اینجا چند گنجشک... گره خورده دلم با چند گنجشک؟ دوبیتی در دوبیتی عاشقی را ادامه میدهم تا چند گنجشک؟ [ سه شنبه 89/6/30 ] [ 9:38 صبح ] [ سید حبیب نظاری ]
[ نظرات () ]
دوبیتی
نه تنها دامنت گنجشک دارد گل پیراهنت گنجشک دارد دوبیتی گفتنت را دوست دارم دوبیتی گفتنت گنجشک دارد [ چهارشنبه 89/3/19 ] [ 9:27 صبح ] [ سید حبیب نظاری ]
[ نظرات () ]
سه تا گنجشک نجیب و بی ریا بودیم اما... و با درد آشنا بودیم اما... منِ دلتنگ و باران و دوبیتی سه گنجشک رها بودیم اما:
[ چهارشنبه 89/2/1 ] [ 12:38 عصر ] [ سید حبیب نظاری ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |