دریاچه ی قو | ||
زیاد گریه میکنم. گاهی با بهانه، گاهی بیبهانه. هر چند معتقدم که برای گریه همیشه بهانه هست، در روزگاری که هستیم.گاهی که بهانه کم دارم کافی است فقط به عکس کودکی کنار پدر شهیدش نگاه کنم تا چشمهایم تر شوند. به همین راحتی! این عکس و این عکس همیشه بهانههای خوب من بودهاند. این روزها اما بهانهی جدیدی به مجموعهی بهانههای من افزوده شده است برای این که به حال خودم گریه کنم. شهید احمدی روشن و گنجشکش من و تکراری از «من، من...» مسافر! من و آواری از ماندن مسافر! تو و پرواز با بال شکسته دل گنجشکها روشن مسافر! .................................................. عکس دیگری از شهید و گنجشکش
دوبیتیهای عاشورایی من در وبلاگ از این دست [ یکشنبه 90/10/25 ] [ 10:4 صبح ] [ سید حبیب نظاری ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |