این روزها همه از تو می گویند. نام زلالت ترانه ای شده است روی زبان همه ی شهر.
شهر چراغان حضور روشن توست و این تنها آدینه ای نیست که چشم انتظاران دل و جان خود را در جاری ندبه ترین زمزمه ها رها می کنند و چشم های بارانی خود را مدیون کرامت شکوفا ترین گل نرگس جهان می دانند. همه ی آدینه ها تو.
1
بیا اردیبهشتم را عوض کن
مسیر سرنوشتم را عوض کن
بدون تو درخت و سایه و ماه
نمی خواهم، بهشتم را عوض کن.
2
دوباره صنعت تلمیح در شعر
دوباره شرم یک توضیح در شعر
من و تو، یوسف گمگشته و اشک
دل و سجاده و تسبیح در شعر.
3
نسیم مهربان گیسو فشانده است
مرا در حسرت باران نشانده است
تو کی می آیی؟ آخر گریه ی من
مرا تا مرز ویرانی کشانده است
4
دلم می خواست باران بیشتر بود
حضور تو، حضوری مستمر بود
میان جمله ی «آن مرد آمد»
برای تو ضمیری مستتر بود
5
نمی ترسم از این بغض لبالب
از این گریه، از این اندوه، از این شب
کسی می آید از نسل درختان
کسی با طرح یک لبخند بر لب.
6
شب مهتاب، اقیانوس، باران
به شوق جلوه ای مأنوس، باران
بگو کی آفتابی می شوی، کی
نگاهم می شود فانوس باران؟