سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دریاچه ی قو
 
قالب وبلاگ

بال بال یاکریم ها توی حیاط این خانه ی قدیمی، خواب را از چشم هایم می گیرد. صبح جمعه ای دیگر آغوش گشوده است. چند دوبیتی عاشقانه را که از دو هفته ی پیش آماده کرده بودم برای یاد داشت جدید، هنوز توی مشتم هستند. حالا می خواهم با آن ها به روز شوم ... اما ... انگار... انگار صدایی می آید، تلویزیون همسایه روشن است:

...این الحسن این الحسین
این ابنا الحسین
صالح بعد صالح
و صادق بعد صادق
این السبیل بعد السبیل
این الخیره بعد الخیره
این الشموس الطالعه
این الاقمار المنیره...

عاشقانه ها را می گذارم برای یادداشت بعد، اگر عشق باشد که کپک زدنی نخواهد بود.
بی اختیار بگو تا صبح چند آدینه مانده است را بر می دارم و ورق می زنم:

1
دلی سبز و تناور داشت گلدان
نگاهی خیره بر در داشت گلدان
دو رکعت ندبه خواند و منتظر ماند
نباریدی ترک برداشت گلدان

2
ترک ها خورده، خالی، تشنه، تنها
دچار خشکسالی، تشنه، تنها
من و دل چشم در راه بهاریم
دو گلدان سفالی، تشنه، تنها

3
هوای عشق آبی نیست، ای دل
همیشه آفتابی نیست، ای دل
به تو حق می دهم از پا بیفتی
صبوری اکتسابی نیست، ای دل

4
شکفتن، آرزو، لبخند، جمعه
جهان را گرچه آکندند، جمعه-
گذشت و باز هم باران نبارید
تحمل تا به کی، تاچند جمعه؟

5
شب مهتاب، اقیانوس، باران
به شوق جلوه ای مانوس، باران
بگو کی آفتابی می شوی، کی
نگاهم می شود فانوس باران؟

6
بمان یک پلک با ما، یک تبسم
به شوق یک تماشا، یک تبسم
بیا سر شار کن ای صبح صادق
من و آیینه را با یک تبسم!

تا دوبیتی های بعد ............................بدرود


[ جمعه 86/5/26 ] [ 8:4 صبح ] [ سید حبیب نظاری ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 7
بازدید دیروز: 28
کل بازدیدها: 489764