دریاچه ی قو | ||
گنجشک ها 1 تو که هر شب غزل می خوانی از من نگاهت می شود بارانی از من مترسک نیستم، گنجشک ها را چرا بیهوده می ترسانی از من؟ 2 بگو گنجشک ها از من نترسند از این یک تکّه پیراهن نترسند بگو کاری ست زخم عشق، امّا برای عشق از مردن نترسند [ شنبه 88/4/6 ] [ 10:23 صبح ] [ سید حبیب نظاری ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |