دریاچه ی قو | ||
نینوا
1 چرا از یاد بردی نینوا را؟ نبوسیدی زمین کربلا را؟ چرا وقتی عطش بارید، باران! رها کردی دل گنجشک ها را؟ 2 نه تنها لحظه ی پرواز بارید تمام عمر با اعجاز بارید تو باران نیسی، باران کسی بود که دست از دست داد و باز بارید [ پنج شنبه 88/9/26 ] [ 10:32 صبح ] [ سید حبیب نظاری ]
[ نظرات () ]
زبان قطره ها
1
به من، ای شوق بی پایان، کمک کن!
به این گنجشک سرگردان، کمک کن!
بلد هستی زبان قطره ها را
به من در خواندن باران کمک کن!
2
چه خوب این همصدا را می شناسی
نگاه آشنا را می شناسی
من از تو دل نخواهم کند، باران!
تو که گنجشک ها را می شناسی [ پنج شنبه 88/9/19 ] [ 11:27 صبح ] [ سید حبیب نظاری ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |