آقاي نظاري قرار نيست به ميل من بنويسيد كه
راستش رفتم نوشته هاي خرداد 88 رو هم خوندم ببينم آيا براي ندا و سهراب هم چيزي نوشته بوديد يا نه؟
ولي راستش آخرم دستگيرم نشد اونهايي كه نوشته بوديد براي مردمي بود كه تو كوچه خيابونهاي ايران كشته شدند يا نه؟
سلام و عرض ارادت
خوبيد؟
نشانه اي است در زمين
که رودها به راه
که باغها به گشت
که دشتها به کوه
ستاره ها به خنده
تا تو بگذري
دلم هواي قاصدک نمود
سرم هواي شانه نسيم
کجايي اي نشان کبريا
بيا
سلام آقاي نظاري
حال شما؟!
من نوجواني هستم که به شدت به شعر و شاعري علاقه مندم اما نمي دانم چرا هر وقت تصميم گرفته ام شعري بسرايم مغزم قفل مي کند! انگار دريچه واژه ها و جمله ها به روي ذهنم بسته مي شود! به شدت بي حوصله مي شوم و کار را نيمه تمام رها مي نم! به نظر خودم مشکل اصلي ام در اين است که از اوزان شعر و قافيه و عروض و اين ها شناخت درستي ندارم به خاطر همين نمي توانم يک قالب درست براي شعرم پيدا کنم و بعد کلمه ها را متناسب با آن قالب بياورم. شما کمکم کنيد. بايد چه کار کنم؟ قدم اول در راه شاعر شدن چيست؟ چه کتاب هايي را براي مطالعه در بحث اوزان شعر و قافيه و عروض و ... پيشنهاد مي کنيد.
خواهش مي کنم راهنمايي ام کنيد.
با تشکر
به نام خداي کلمه
غزلي رو خدمت همه دوستان ارائه دادم. اميدوارم که قلم هاي ديجيتالي خودتان را برداريد و خط خوردگي هاي کلمات من را اصلاح کنيد.