به 25 سالگيم
به بغض هايم
به کوچه هاي خاکي کودکيم
به کيک هاي تلخ
به شمع هاي فوت نشده
----------------------------
پشت خودم پنهان شده ام
پشت لباسم
که نمناکي دلم را
خوب ميشناسد
بي کس تر از بغض هايمم
که...
و
دستي نيست
تا
قطره هايم را
ناز کند
من
آرام
نريزم
توي
هق هق
ي
که فوت
مي شود
روي
کيک
25 سالگي ام
و هيچ
عکسي
هم
حا فظه اش کار نميکند
دختري که
در
23
شهريور
زار زار
مي گريد
مادر را
درد را
قابله را
خون را
طالع سگيش را
***
25 ساله عروسک ميخواهد
عروسکي که بوي ياس بدهد
بوي آغوش پدر بزرگ
نوستالوژي کودکيش را
تا او خودش را
توي بغلش
گم گور کند
گم گور شود در
پس کوچه هاي
تنهاييش را
بغض بزند
هق کند چشمش را
زانو بزند
غرورشکسته اش را......
له بميرد
عروسک
خاله
نه
مادرش
شود
بگذاردش
روي پايش
برايش
لا لايي
بخواند
تمام
کودکي
نکرده اش را
دل درد
بگيرد
عق بزند
درد ها را
شايد
سر
دلش
سبک شود
کسي
چاقويي
به
دستش بدهد
رگ
25 سالگيش را
بزند
کيک بميرد
شمع
خاموش
براي
شادي روح
کيک هاي
تکه شده
فاتحمه الص...
****
اينجا
گوساله
گاو
نميشود
قبرت را
ليس بزند
آسوده
بمير..........