وبلاگ :
درياچه ي قو
يادداشت :
چتر
نظرات :
4
خصوصي ،
54
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
مجيد سيدين خراساني
داستاني از من.....به روزم.... خوشحال ميشوم سري به ما بزنيد تا بتوانيم از اين به بعد با يکديگر تبادل نظر داشته باشيم
دز بالاي کوه بود عينهو ديوار راست تا خود قله صاف . نميشد دست جاييش بند کني چه برسه به فرار کردن . تا روستامون يک روز راه بود . باچند تکه نان خشک که جعفر تو دز بهم داده بود. بايد ميرفتم سر وقت خان . قسم خورده بودم اگه پا رو زمين گذاشتم خون خان ريخته باشم.