که با آشوبگر ، همداستانيم ! به نوعي همصدا با دشمنانيم تمام ماجرا اي کاش اين بود ... صفي از ناکسين و مارقين بود هنوز اينها به کار مکر و کيدند گهي مشغول ، با گيسوي زيدند هنوز از نهضت ما سهم خواهندجماعت سخت اندر اشتباهند دريغ از همصدايي با اجانب فغان از شاعران سخت کاسب ... خدايا دشمنان را خوارتر کن نظام عشق را ستوارتر کن مدير عرصه فرهنگ هشدار! نده باجي به اين قوم طلبکارکسي را رايزن فرهنگ کردند و عرصه بر اديبان ، تنگ کردند کساني را پياپي رتبه دادند کنار نامشان ، سخت ايستادند : که اينها صبغه و سرمايه هستندزمادر مهربانتر "دايه" هستند ...! ولي ديديم در وقت عمل ، آههمه با راديوي بيگانه ، همراه ...رواج کبر و ياس و خوف و تشويش بر آيد از همين عده ، کمابيش ...