سلام سيد يادي از فقرا نمي كني.دوستت دارم
تلاوت قرمزلب هايت
در حلول گل به بهار
شكفتن در چمن فراسو
وقتي كه ماهيان
نام تو را آب مي كشند
چه آيه هاي بلندي ست.
نه به دستم قلم دادتا باد را زخم زنمو خورشيد را خنجرو نه فرمانيکه از فولاد سخنتبري سازمبه طمع جان اخگرانبر اين دفتر
رسالت من همه اين بودکه در اين دواتشرابي ريزماز خون ارغوانبه سكر همه آدميانتا مست "گردد کاغذو نماند مستوري در او نهان
پاره پاره در اين طوفان ورق خورديمو از اقبال همه پريانبالا رفتيمكه مگر داغ غربت خويش رابه ختمي روئيده در صحراييخنك سازيم
اينك بر اين كاغذ جز نام تو چه بنويسم ؟ ... ياور
سلام
چقدر شاعرانه نوشتيد و چقدر تکان دهنده بود ...
اول سلام وعرض ادب
بعد هم اينكه بسيار زيبا وتكاندهنده بود
از اينكه رنج ومشقت اين دختر مظلوم را به اين سادگي ورسايي به تصوير ادب وزبان شعر كشيده ايد واقعا ممنونم.
دست مريزاد استاد عزيزم
راستي دعوتيد به خواندن يك چهارپاره،با آمدنتان خوشحالم كنيد.
جاويد باشيد
خسته نباشيد
گنجشك حتما نبايد گنجشك باشد
يك زن مسلمان يا يك شاعر مظلوم هم كمي از گنجشك ندارد
مثل هميشه از خواندن شعرهاي گنجشكي شما لذت بردم
خوش باشيد