• وبلاگ : درياچه ي قو
  • يادداشت : آيات
  • نظرات : 19 خصوصي ، 58 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4      
     

    خداوند آياتي دارد
    براي خواندن
    آن ها که آن را نمي فهمند
    مي سوزانند

    سلام سيد يادي از فقرا نمي كني.دوستت دارم

    تلاوت قرمزلب هايت

    در حلول گل به بهار

    شكفتن در چمن فراسو

    وقتي كه ماهيان

    نام تو را آب مي كشند

    چه آيه هاي بلندي ست.

    + س.ا 

    والقلم

    نه به دستم قلم داد
    تا باد را زخم زنم
    و خورشيد را خنجر
    و نه فرماني
    که از فولاد سخن
    تبري سازم
    به طمع جان اخگران
    بر اين دفتر

    رسالت من همه اين بود
    که در اين دوات
    شرابي ريزم
    از خون ارغوان
    به سكر همه آدميان
    تا مست "گردد کاغذ
    و نماند مستوري
    در او نهان

    پاره پاره
    در اين طوفان ورق خورديم
    و از اقبال همه پريان
    بالا رفتيم
    كه مگر داغ غربت خويش را
    به ختمي روئيده در صحرايي
    خنك سازيم

    اينك بر اين كاغذ
    جز نام تو چه بنويسم ؟ ... ياور

    درست است :
    قطره هاي اشک را نمي شود نوشت !
    اما قطره هاي اشک را مي شود خواند
    مي شود روياند
    مي شود دريا کرد!
    مي بيني سيد جان
    در اينکه دلت دريا ست هيچ کس شک ندارد
    در اينکه آقايي و بزرگ ترديدي به ذهن هيچکدام از دوستانت نيست
    و در اينکه دل ما را راه مي بري... چه بگويم سيد ... چه بگويم آقا
    اين از اقبال خوش من بود که شروع دوباره ام در اين دنياي مجاز ي با زمزمه آيا ت تو بود و اين شوري که به جانم ريختي...
    خدا ما را نبخشد اگر جز به خاطر او قلم برداريم ...

    سلام

    چقدر شاعرانه نوشتيد و چقدر تکان دهنده بود ...

    سلام آقا سيد عزيز. هم دو بيتي هاتان عالي بود هم متن و هم جسارت تان. احسنت.
    سلام
    و
    دست مريزاد

    اول سلام وعرض ادب

    بعد هم اينكه بسيار زيبا وتكاندهنده بود

    از اينكه رنج ومشقت اين دختر مظلوم را به اين سادگي ورسايي به تصوير ادب وزبان شعر كشيده ايد واقعا ممنونم.

    دست مريزاد استاد عزيزم

    راستي دعوتيد به خواندن يك چهارپاره،با آمدنتان خوشحالم كنيد.

    جاويد باشيد


    سلام

    خسته نباشيد

    گنجشك حتما نبايد گنجشك باشد

    يك زن مسلمان يا يك شاعر مظلوم هم كمي از گنجشك ندارد

    مثل هميشه از خواندن شعرهاي گنجشكي شما لذت بردم

    خوش باشيد

    سلام

    خط اول اين مطلب را که خواندم گفتم : "فقط يک سيد حبيب نظاري مي توانست اينقدر شاعر و اينقدر شجاع باشد".
    فقط يک سيد حبيب نظاري واقعي. يک نفر که مي تواند همانجور که با دوستش حرف مي زند با گنجشک ها هم حرف بزند. يک نفر که زبان گنجشک ها را بلد است. پرواز را بلد است. پاکي را بلد است. غيرت را بلد است.

    خيلي بزرگواري سيد. درود خدا بر تو.

    اللهم صل علي الحبيب محمد.
    قطره هاي اشک را نمي توان نوشت.
    چشمهاي خيس را هم
    دل نمدار و گرفته را هم...
    اما شما اين پيام را که خيس شده با چشمان من، پر از واژه هايي بخوانيد که تا قبل از اين توان بيانشان را داشتم...
    زمانه برگشته شاعر؛ اين روزها آيات از آسمان نه، که از زمين به آسمان مي‌روند!
    کاش ما هم آيه‌اي شويم تا آسمانيان را انذار دهيم که اين زمين مدتهاست که روز به روز تنگ‌تر و سياه‌تر از قبل مي‌شود ،
    فکري به حال ما کنيد...

    ياحق
    سلام سيد حبيب عزيز.
    همه نخوانده ها را خواندم. مگر مي شود شما شعري بگوييد و آن را نخوانده بگذاريم و ضرر نکنيم. راستش هرجور و در هر قالب و فضايي بگوييد چون از دل يک شاعر اهل دل برمي آيد زيباست. من به گنجشکهايتان خيلي علاقه دارم، اما مي دانيد که اين علاقه به دليل علاقه اي است که به دل پاکتان دارم و به هميل دليل شعرهاي ديگرتان هم برايم دوست داشتني اند بسيار.
    اميدوارم کم خدمتي ناخواسته ي ما را ببخشاييد. جبران خواهد شد.
    و هماره باشيد و بسراييد بزرگوار.

     <      1   2   3   4