سلام شاعر گنجشکها!
اولين بار که در حضور خودتون خوندمش و حظ بردم. اين بار هم که تنهايي خوندم حظ مضاعف بردم.
انشاالله هميشه گنجشکي باشيد اما چشماتون مثل اونها پر از غم نباشه.
ياحق
لبخند عاشقانه، پاهاي سوخته
پانزدهمين بهاري بود که با فاميل مي رفتيم سيزده به در. با برو بچه هاي همسن و سال خودم شايد با يکي دو سال اختلاف سن.
يکي از پسرهاي فاميل که به مهربانترين معروف بود جلو آمد و براي ابراز علاقه اش به من گنجشک کباب شده اي را در دستم گذاشت. لبخند زد و گفت: "خوشمزه اس"
سلام و ارادت سيد عزيز
مثل هميشه زيبا بود و با احساس
دست مريزاد و درود
پري از بال يك گنجشك بودي
دل از باد پريشاني ربودي
در آغوشت گرفت و كرد پرواز
چو بالا سر شدي اشكي سرودي
سلام
سيد ما گنجشکتيم.
چطوري مي تونيد اينقدر گنجشك گنجشكي و از گنجشكها شعر بگوئيد؟
بي نهايت لذت مي برم از شعرهايتان
سلام سيد حبيب نظاري عزيز!
اين گنجشك ها مي برد مرا به هواي ديدنت.